At the end of 1996, the inventor of the god game for once had the ultimate luxury—he could sit back and, in his own time, decide what he wanted to do next. His foresight, his vision and his leadership had led him to great success, riches and enormous respect within the computer games industry. But right now, this bought him freedom. He could spend time thinking about whatever he wanted to. And because his name was Peter Molyneux, what he wanted to think about was games.
During that winter, as 1996 turned into 1997, that’s exactly what he did. Like everyone else in the video games world, he had a hundred ideas, concepts and projects whizzing around his brain. And like everyone else, he knew that one can only give one’s full attention to one thing atone time. But as he mulled over various projects, the same idea kept coming back. It kept haunting him. It was only a concept, but it could be the game he’d wanted to do for years. It was a project he’d nicknamed Black & White.
در پایان سال 1996، مخترع بازی خدا برای یک بار نهایت تجمل را داشت – او می توانست عقب بنشیند و در زمان خودش تصمیم بگیرد که بعداً چه کاری می خواهد انجام دهد. آینده نگری، بینش و رهبری او او را به موفقیت بزرگ، ثروت و احترام بسیار زیاد در صنعت بازی های رایانه ای سوق داده بود. اما در حال حاضر، این برای او آزادی خرید. او می توانست زمان خود را صرف فکر کردن به هر چیزی که می خواهد بگذراند. و از آنجایی که نام او پیتر مولینوکس بود، چیزی که می خواست به آن فکر کند بازی ها بود.
در آن زمستان، زمانی که سال 1996 به 1997 تبدیل شد، این دقیقاً همان کاری بود که او انجام داد. او مانند هر کس دیگری در دنیای بازی های ویدیویی، صدها ایده، مفهوم و پروژه در ذهنش داشت. و مانند هر کس دیگری، او میدانست که میتوان تنها به یک چیز توجه کامل داشت. اما همانطور که او در مورد پروژه های مختلف فکر می کرد، همان ایده مدام تکرار می شد. مدام او را آزار می داد. این فقط یک مفهوم بود، اما میتوانست بازیای باشد که او سالها میخواست انجام دهد. این پروژه ای بود که او آن را Black & سفید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.